خاطره چهارشنبه سوری

ساخت وبلاگ

چند روز دیگه چهارشنبه سوری هستش‌.

به قول شاعر:

تق تق تق فش فشه فاصلمون کم بشه

هیزم و نفت و آتیش دوستت دارم خدایش

سیب زمینی به سیخه عکس گلت به میخه

غماتو بیار فوتش کن کینه داری شوتش کن....

می‌خوام یه خاطره از دوران بچگی تو چهارشنبه سوری بگم.

از بچگی، با دوستام جمع می‌شدیم و قبل از چهارشنبه سوری نارنجک درست میکردیم. اون موقع هم مثل الان نبود که فقط دوتا سیگارت و کپسولی بزنن. همه تو کار نارنجک بودن. حالا من و دوستام نارنجک را با اکلیل سرنج درست میکردیم و بعضیا که خفن تر بودن، با اکلیل نقره.

چند هفته قبل از مراسم، اکلیل را جدا و سرنج را جدا می‌خریدم و طبق فرمول قبلی قاطی می کردیم و ....

حالا که به گذشته فکر میکنم، می‌بینم چقدر خدا منو دوست داشت که خودمو تو این راه ناقص نکردم. این نارنجک درست کردن هم تا وقتی ادامه دادم که یکی از بچه های همسایه(البته تو تیم ما نبود و تنها کار میکرد)، به خاطر درست کردن نارنجک دو تا چشمش را از دست داد و برای همیشه کور شد. متاسفانه چند سال بعد از کور شدنش خودکشی هم کرد. بگذریم...

تقریبا 12 یا 13 ساله بودم که تو مدرسه بازاریابی کردم و از یکی از دوستام سفارش 10تا نارنجک را گرفتم. کلی ذوق و شوق داشتم که به اصطلاح یه بیزینس جدید راه انداختم و کلی میتونم پول دربیارم.

چند روز قبل از چهارشنبه سوری که با دوستام نارنجک درست می کردیم، 10تا نارنجک را جدا کردم و داخل یه کیسه مشکی گذاشتم. قرار شد فرداش بعد از مدرسه برسونم به دستش و پول را نقد بگیرم. حالا جا برای نگهداری این نارنجک ها نداشتم. بعد از کلی فکر و مکان یابی ، تو بالا پشت بام خونمون، داخل یه لوله پولیکا که به دیوار وصل شده بود گذاشتم. حالا فردای اون روز بابام که مشغول کاری تو بالا پشت بام بود، اون کیسه مشکی را پیدا می‌کنه. قبل از اینکه داخل کیسه را ببینه، کیسه از دستش میفته زمین و نارنجک منفجر میشه غزلی از سعدی...

ما را در سایت غزلی از سعدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenheydari259 بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 11:26