معیار خشونت قدیم و جدید

ساخت وبلاگ

مسیح می‌گفت اگر کسی به شما سیلی زد آنطرف صورتتان را هم جلو بیاورید.
پس چرا عاشقان کاتولیک مسیح در طول تاریخ نه فقط کافران بلکه حتی مومنان ارتودکس همان مسیح را تنها بر سر اختلاف در روش غسل تعمید به سیخ کشیده و سوزانده اند؟
این سوال یک جواب مهم دارد و آن اینکه هر باور تغییر ناپذیری ،خشونت آفرین است و البته فرقی هم نمیکند آن باور دینی باشد یا غیر دینی. مسیحیت باشد یا کمونیسم و پیشوایش مسیح باشد یا لنین.
میگویند فرمول مشترکی در همه ی ایدئولوژی ها وجود دارد که در نهایت باعث فعال شدن چرخه خشونت میشود.
برای اینکه سوءتفاهم نشود و به دردسر نیفتم بگذارید فرض کنیم که پیشوایی به نام هاریسون کتابی به پیروان خود عرضه کرده که ادعا میکند هرکه به آن ایمان بیاورد و عمل کند، هرگز بیمار نخواهدشد و جاودانه خواهد زیست و پیروانش یعنی فرقه ی طبیبان معتقدند هیچ خطایی در این کتاب وجود ندارد.
این پیروان گرد هم جمع میشوند و تا می‌توانند کتاب هاریسون را ترویج میکنند و هرکسی را که به مرام آنها بپیوندد یاری میدهند و با او متحد میشوند و با هرکس که در درستی هاریسون شک کند دشمنی میکنند.
در ابتدا طرفداران هاریسون کم شمارند ولی کم‌کم به پشتوانه حمایت از هم و البته قوت‌ رهبری پیشوا بیشمار میشوند و برای خود نظام پزشکی و دانشگاه و استاد و شاگرد و مشتری جمع میکنند و روزی میرسد که پیروان هاریسون حاضر خواهند شد برای دفاع از مرامشان با دشمنان هاریسون بجنگند حتی اگر هاریسون فقط‌ درباره طبابت حرف زده باشد و این چرخه خودی و ناخودی،ایمان و کفر و حق و باطلست که سبب میشود همه ایدئولوژیها آرایش جنگی بگیرند جدا از اینکه حرف حسابشان چه باشد.
ولی چرا درحالیکه اروپا هنوز کمابیش مومن به همان دینِ دنیای قدیمست حتی متعصب ترین مسیحیان هم دیگر درآرزوی به صلیب کشیدن کافران نیستند؟
لابد میگویید علتش اینست که دنیای مدرن قدرت را از دین گرفته است ولی من پس از خواندن کتاب پینکر یعنی "فرشتگان بهتر ذات ما" مدتهاست به یک عامل دیگر هم شک کرده ام.
پینکر ازخشونت دنیای قدیم داستانهای عجیبی تعریف میکند و با آمار نشان میدهد که چطور درمدت کوتاهی،خشونت در دنیا به شدت کاهش یافته است.
او میگوید که در دنیای قدیم شغل جلادی در اروپا یکی از پردرآمدترین مشاغل بوده است و مراسم اعدام یکی از محبوبترین کارناوال های مردمی و مردم قرون وسطا آنقدر از زجرکشیدن آدمها لذت می‌بردند که به جلادها پول میدادند تا وحشیانه تر و خلاقانه تر اعدامیان را زجرکش کنند درحالیکه امروز در دنیای جدید مجازات اعدام در حال منقرض شدن است حتی برای جنایتکاران.
یا برده داری را مثال میزند که زمانی شغل آبرومندی بود و امروز جنایتیست علیه بشریت.
یا به خشونت قصه های کودکانه قدیم اشاره میکند و میگوید در نسخه قدیمی قصه سیندرلا، او بعد از ازدواج با شاهزاده رویاهایش برخلاف نسخه امروزی، با چاقو،انگشتان خواهران بدجنسش را میبرد تا پاهایشان را به زور در آن کفش طلا جا کند.
یا شرحی از ورزش های دنیای قدیم میدهد که در آنها چطور گلادیاتورها را جلوی شیرها میانداختند تا مردم از تماشای خورده شدن آدمها کیف کنند‌.
یا روشهای فرزندپروری تا همین صد سال پیش را یادآوری میکند که اساسش بر چوبِ تر بود و حالا به این فکر کنید که هیچ یک از خشونت‌هایی که از قول پینکر تعریف کردم ایدئولوژیک نبودند در واقع خشونت در ذات همه چیزهای قدیمی وجود داشت تا اینکه دنیا جدید از راه رسید،دنیای جدیدی که در آن حتی پوتین جاه طلبِ در آستانه باخت هم،جرات استفاده از یکی از هزاران بمب اتمش را ندارد،چون مردمان دنیای جدید دیگر برخلاف قدیم تاب تحمل هیروشیمایی دیگر را ندارند.
حالا دوباره به این سوال فکر کنید.
چرا ادیان باستانی، چنین تاریخ خشونت باری دارند حتی اگر مسیحشان منتظر دومین سیلی باشد؟
آیا میتوان بخشی از خشونت موجود در ادیان را بجز سرشت ایدئولوژیک آنها به گردن قدیمی بودنشان انداخت؟
دنیای جدید، گلادیاتوری را به فوتبال تبدیل کرد و آدمکشان صلیبی را به پاپ های بی آزاری که فقط درباره مهربانیهای مسیح شعر میخوانند درحالی که هنوز دینی را تبلیغ میکنند که اهدای عضو را حرام میداند و هنوز هم اسقفهای کاتولیک بر سر اینکه شراب عشای ربانی همان خون مسیحست با ارتودوکس ها اختلافات جدی دارند.
درواقع آنچه که پاپ های صلیبی را به مو سپیدانی مهربان تبدیل کرد نو شدن مسیحیت نبود بلکه نو شدن مسیحیان بود.
آیا طالبان این گوشه دنیا هم ممکنست تنها با جدید شدن دنیای مردمانشان مثل پاپ ها شاعر شوند بدون آنکه نیاز باشد آنهایا باورهای آنها را شکست داد؟
شاید تنها کافی باشد ما نو شویم تا طالبان ما هم چون کشیشان دنیای نو بجای شیپور جنگ،پیانو بزنند و بجای شمشیر کشیدن علیه چند تار مو،برای زیبارویانی که هزاران تارمویشان بربادست همان زیارتنامه قدیمی را البته با سه تار بخوانند.

+ نوشته شده در ۱۴۰۲/۱۱/۰۷ ساعت ۱۲:۵۱ ب.ظ توسط محسن حیدری  | 

غزلی از سعدی...
ما را در سایت غزلی از سعدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenheydari259 بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 13:17