تندباد

ساخت وبلاگ

شعر هایم را

در کیسه بر‌کول داشتم

تندبادی به‌قصدِ تاراج

بر سنگلاخِ پیاده‌راه، پهن‌ام کرد

دل‌نوشته‌های بی‌پیکر

به جبرانِ بی‌خوابی‌هایم

جنازه‌ام را بر دوش کشیدند

اشک ِ ناشی از خیزش ِخاشاک

عابران را، در هییت ِ باریدن

بازیگران ِخودجوشی ساخت

از نمایش ِطبیعی، در پیشگاهِ هجوم

برخی بی‌خیال

عده‌ای هاج و واج

عابرانِ بی‌چتر هم

دل‌واپس ِ توفان، دامنه می‌جّستند

فرصت‌یابانِ پشت ِصحنه

با پلک‌های رازناک

کارگردانِ اندوهی شدند

که تندباد را، موظفی بی‌تقصیر

و مرا

افتاده‌ای بی‌احتیاط

در نماد ِسقوط، تصویر کرد

در متنِ شهرِ بارانی‌ام

بجز چکه‌پاشی

تراوشی، بایگانی نشد...

+ نوشته شده در ۱۴۰۲/۱۰/۱۲ ساعت ۷:۴۷ ب.ظ توسط محسن حیدری  | 

غزلی از سعدی...
ما را در سایت غزلی از سعدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenheydari259 بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 18:15