نور امید

ساخت وبلاگ

این دنیا هنوز خوبیای خودشو داره. حتی با وجود جنگ و کشتار و خونریزی. درسته، چند وقتیه که روزگار دوباره اون روی زشت خود را نشان داده.

سلاخی کردن و اسیرکردن بی گناهان و آب بر کودکان بستن و آواره کردن سالخوردگان همه زشتی هاییه که بر سر دنیا آوار شده و دراین هیاهو،همه جا پره از مویه هایی درباره بد شدن روزگاری که خوبی از اون به اصطلاح رخت بر بسته و هر روزش بدتر از دیروزه و به قول شاعر:

از ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار

فکری به حال خویش کن این روزگار نیست

ولی در این وانفسا که همه فکر میکنن نفس خوبی به شماره افتاده، من آن نفس گرمی که نشونه زنده بودن خوبی هاست را حس میکنم و میخوام از شکم نهنگی که تو اون گرفتار شدیم، نور امیدی به شما نشون بدم.

تو معرکه جدید بیش از هزار نفر که خیلی از اونا فقط مشغول رقصیدن بودن، به دست گروهی که سالهاست تحقیر شدن سلاخی می‌شن.

طرفدارای گروه سلاخ شده، از روی رودربایستی این قتل عام را با شیپور پیروزی تو جنگ تبریک میگن ولی هیچ کدومشون درباره کشتن غیر نظامیا و اسیر کردن زنها و بچه ها حرفی نمیزنن. انگار که چنین اتفاقی اصلا نیفتاده و مهمتر اینکه هیچ کس این کشتار را گردن نمی‌گیره و همه قسم حضرت عباس میخورن که تو این پیروزی به زعم خودشون باشکوه کوچکترین دخالتی نداشتن.

از اونطرف گروه سلاخی شده که خودش هم ید طولانی یی تو سلاخی کردن داره، زخم خورده و عصبانی به دنبال انتقامی سخت از دشمنه و انتظار داره همه دوستاش تو این انتقام به اون کمک کنن و البته اولش، حمایت بیشتر دوستاش را تو جیب داشت ولی به محض اینکه بمب‌های انتقامش جون اولین کودک دشمن را میگیره، دوستاش چنان مردد میشون و پشتش را خالی میکنن که مجبور میشه راه آبی را که رو زنان و بچه ها بسته، همون دشمنی باز کنه که عزیزاش را سلاخی کرده.

این چه معنایی داره؟

این یعنی دنیا اونقدر عوض شده که دیگه حتی تو اون نمیشه به گروهی که بیش از هزار نفر از قبیله شما را سلاخی کرده، آب را بست در حالی که تا همین قرن پیش این کار یکی از فنون نظامی قهرمانانه محسوب میشد.

لشکرها شهر دشمناش را محاصره میکردن تا اون زمان که بچه ها و زنان دشمن از تشنگی بمیرن و نوبت به تسلیم خود دشمن برسه.

اصلا چرا راه دور بریم، تو همین جنگ خودمون ایران و عراق، وقتی موشک ها تو سر بچه های ما آوار میشد و پدرامون با بمب شیمیایی خفه میشدن، دل مردم کجای دنیا برای ما می سوخت؟

ولی حالا فقط چهل سال بعد از اون نه تنها بمب‌های شیمیایی تو انبارها خاک میخورن، بلکه حکومت ها برای کشتن هر کودک دشمن باید جواب پس بدن. دیگه نمیشه تو سر کودکی بمب ریخت فقط به جرم اینکه اون فرزند پدریه که دشمن ماست.

حالا کشور زخمی یی که تا بن دندان مسلح و آماده و مهیای انتقامه، بیش از اینکه به چگونه کشتن دشمن فکر کنه مجبوره به چگونه نکشتن آنها فکر کنه. چگونه نکشتن زنها و بچه های همون دشمنی که زنها و بچه های اونها راسلاخی کردن. و این همون نور امیدیه که میگم تو اوج این شب تار می‌تونیم ببینیم.

تو این دنیا روی دشمن آب بستن نه تنها دیگه به راحتی آب خوردن نیست بلکه زوری میخواد فراتر از هزاران بمب اتم.

تو این دنیا مدتهاست بمب اتم فقط به درد پخ کردن ترسوهایی میخوره که هنوز باور میکنن کسی در عالم جرات جزغاله کردن یکشبه میلیونها آدم واقعی را داره،شاهدش هم امپراتور روس جناب آقای پوتین که حتی در آستانه باختن در جنگ هم شجاعت منفجر کردن یکی از هزاران بمب اتمش را نداره.

تو دنیایی که آدماش دیگه حتی دل بریدن سر یک مرغ زنده را هم ندارن و اگر کشتارگاه ها اعتصاب کنن هیچ مرغ قصابی شده ای برای خوردن پیدا نمیکنن، تکلیف آدم کشی روشنه و اگر هنوز آدم دشمن را می‌شه کشت، به کمک موشکها و مسلسل هاییه که ندیده از دور میکشن، وگرنه کدوم سربازی تو این زمونه چشم در چشم ،دل چاقو زدن به شکم دشمنش را داره؟

تو این دنیا نه تنها دیگه کسی با کشتن دشمن قهرمان نمیشه، بلکه برای ریختن هر قطره خون دشمن، باید به میلیاردها نفر جواب پس بده و برندگان جنگ به جای جشن پیروزی باید به فکر پس دادن جواب قطره قطره ی خونهایی باشن که به روش جشن میگیرن.

و حاکمان باهوش و صلح طلب این را فهمیدن که وقتی بردن در جنگ همون باختن باشه، بهترین کار هرگز نجنگیدنه. حتی به قیمت ضعیف بودن و بمب نداشتن.

و حافظ هم خوب این را فهمیده که میگه:

من از بازوی خود دارم بسی شکر

که زور مردم آزاری ندارم

پس بگذارین من تو چنین دنیایی که جنگیدن و بردن همون باختنه، چراغ امیدم را روشن نگه دارم و چون مولانا بخونم:

تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود بیفروز

+ نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۹/۲۵ ساعت ۱۱:۴۲ ب.ظ توسط محسن حیدری  | 

غزلی از سعدی...
ما را در سایت غزلی از سعدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohsenheydari259 بازدید : 29 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 14:47