چند روز دیگه چهارشنبه سوری هستش.به قول شاعر:تق تق تق فش فشه فاصلمون کم بشههیزم و نفت و آتیش دوستت دارم خدایشسیب زمینی به سیخه عکس گلت به میخهغماتو بیار فوتش کن کینه داری شوتش کن.... میخوام یه خاطره از دوران بچگی تو چهارشنبه سوری بگم. از بچگی، با دوستام جمع میشدیم و قبل از چهارشنبه سوری نارنجک درست میکردیم. اون موقع هم مثل الان نبود که فقط دوتا سیگارت و کپسولی بزنن. همه تو کار نارنجک بودن. حالا من و دوستام نارنجک را با اکلیل سرنج درست میکردیم و بعضیا که خفن تر بودن، با اکلیل نقره.چند هفته قبل از مراسم، اکلیل را جدا و سرنج را جدا میخریدم و طبق فرمول قبلی قاطی می کردیم و ....حالا که به گذشته فکر میکنم، میبینم چقدر خدا منو دوست داشت که خودمو تو این راه ناقص نکردم. این نارنجک درست کردن هم تا وقتی ادامه دادم که یکی از بچه های همسایه(البته تو تیم ما نبود و تنها کار میکرد)، به خاطر درست کردن نارنجک دو تا چشمش را از دست داد و برای همیشه کور شد. متاسفانه چند سال بعد از کور شدنش خودکشی هم کرد. بگذریم...تقریبا 12 یا 13 ساله بودم که تو مدرسه بازاریابی کردم و از یکی از دوستام سفارش 10تا نارنجک را گرفتم. کلی ذوق و شوق داشتم که به اصطلاح یه بیزینس جدید راه انداختم و کلی میتونم پول دربیارم. چند روز قبل از چهارشنبه سوری که با دوستام نارنجک درست می کردیم، 10تا نارنجک را جدا کردم و داخل یه کیسه مشکی گذاشتم. قرار شد فرداش بعد از مدرسه برسونم به دستش و پول را نقد بگیرم. حالا جا برای نگهداری این نارنجک ها نداشتم. بعد از کلی فکر و مکان یابی ، تو بالا پشت بام خونمون، داخل یه لوله پولیکا که به دیوار وصل شده بود گذاشتم. حالا فردای اون روز بابام که مشغول کاری تو بالا پشت بام بود، اون کیسه مشکی را, ...ادامه مطلب
چند وقت پیش که داشتم یک مقاله روانشناسی میخوندم، یاد دوران دانشجویی تو مقطع کارشناسی افتادم. واحد تربیت بدنی۲ یک استاد سختگیر داشتیم که به اجبار بدمینتون ارائه میداد، چراکه استاد تربیت بدنی، بدمینتون کار بود و کلی از تحقیر دانشجوها در طول ترم لذت میبرد. من بدمینتونم خوب بود و مشکلی نداشتم چون تو محلمون مسابقات برگزار میکردن و همیشه جزو نفرات اول بودم، منتها بیشترین تحقیر را نفر اول دوره دانشکده ما میشد. پسر کم حرفی که مهارتهای حرکتی پایینی داشت. ما کلی جلسه کلاس بدمینتون رفتیم و اون تا آخر هم نتونست سرویس را بزنه و توپ را که بالا میانداخت نمیتونست حرکت راکت و توپ را هماهنگ کنه و توپ از کنار راکت به زمین میافتاد. روز امتحان استاد به تحقیر گفت که اگر فقط سرویس درست بزنه، نمرهی قبولی به او میده که باز نتونست، هنوز پوزخندهای استاد هنگام تقلای ناکام اون یادم هست. اون عمری بخاطر دست و پاچلفتی بودن تحقیر شده بود، اگرچه همیشه نفر اول کلاس بود. برام همیشه سوال بود که اون با این هوشش چرا انقدر مهارت حرکتی پایینی داره. با خوندن این مقاله متوجه شدم که این یک اختلاله و اسم این اختلالDevelopmental co-ordination disorderیا دیسپراکسیاست. که حدود ۵٪ کودکان مدرسه و بخصوص پسرا را درگیر میکنه و بویژه تو پسرها بهانهی روزانهی خوبی برای تحقیر شدن هست و میشه حدس زد که چقدر روی شخصیت و آینده و اعتماد به نفس بچهها تاثیر میذاره. انگار زمینی اند که هرروز لگد مال شده. اگر از بحث فرهنگی این ماجرا بخوام بگذرم، اگر زودتر این اختلال و بیماری فهمیده و درک میشد، کاردرمانی و فیزیوتراپی هم صورت میگرفت، چقدر از مشکلات اون بنده خدا رفع میشد. + نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۹/۲۸ ساعت ۹:۴۰ ب.ظ توسط محس, ...ادامه مطلب